هر آنچه زخود گویم ز کفر است
ز بینش در زنان بی حجاب است
گناه امر در نامه ی اعمالشان بود
که همچون تیر از کمان بر قلب من بود
که شیطان با کمانش در کمین است
بنی آدم که بیند دام بر زمین است
دلم گوید برو یاد خدا کن
ولی شیطان نمی گوید برو او را صدا کن
به ظاهر خدایم ، خداییست یگانه
به باطن شیطان در وجودم جاودانه
زبان تلخ غیبت عاسی ام کرد
بیان بی ادب ز شیطان تلخ ترم کرد
حسادت در وجودم شعله ور گشت
خانواده، ز دستم بی خانمان گشت
به شبها خورده ام بسیار کباب ها
نگفتم چه کردید دیشب همسایه ها
که ناگه بدیدم افتاد پدر دوست
ز علت یافتم، فهمیدم نداشت گوشت
من آنم که رستم گفت فرزند زالم
من آنم که از کافر بودنم پشیمانم
و شیطان بسته است دست و پایم
کشان می کشد و می خندد بر گریه هایم
خدا یا شکر تو ، نعمت داده ای خیلی فراوان
مهربان و بخشنده ای چون خود، قطره باران
همانا داده ای ماهی بسیار مبارک
همانا بسته ای شیطان به بندت
که شاید روزی افتد به پایت.