آمدم به تاریکی شب بیاندیشم که در این سیاهی چیست که دل آدمی را قرص کند. چشم به ستاره ها اندوختم و با آنها حرف ها زدم اما چیزی نشنیدم. آنچه من می گفتم درد دلم بود، اما آنها می شنیدند نیازهایم را. من نیازم را گفتم ، نه رازم را.
آنچه در سیاهی شب یافتم ، سیاهی دلم بود. حرفهایی بود که زده بودم اما خود به آن عمل نکرده بودم. اعمالی بود که در ظاهر انجام داده بودم ، اما در باطن عذاب داشتم. اکنون می شنوم حرفهای خودم را از دیگران ، که همانند من به ظاهر می گویند و عمل نمیکنند. و می بینم اعمالی را که خود نیز بظاهر کرده ام. چرا که شیطان با شادی؛ نتیجه غرور و تکبر را برایم نمایش می دهد.
کاش میشد به عقب برگشت "خود کرده را تدبیر نیست باید راه جبران پیش گیرم"
*********************************************************************
امام باقر (ع) فرمود:
چون حضرت آدم (ع) شنید شیطان برای فریب او بجای عباداتی که کرده، حاجاتی را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده، عرض نمود: پروردگارا! شیطان را بر اولادم مسلط کردی، خواسته های او را برآوردی که درباره ی من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزی عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیله های او خود را حفظ نمایم.
خطاب شد: (شیطان از من خواست) تو هم از من بخواه؛ زیرا هر چه بخواهی به تو می دهم .
آدم (ع) عرض کرد: خدایا! تو دانا و بزرگواری هر چه صلاح می دانی برای ما قرار بده.
خطاب رسید: ای آدم! از برای تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد:
حضرت آدم خوشحال شد و عرض کرد: همین ها ما را کافی است و به آنها راضی شدم.
*********************************************************************
***( سوره انعام- آیه 160 ) ( سوره زمر- آیه 53 ) ( بحار- ج 63 – ص 274 )***